سفارش تبلیغ
صبا ویژن






فقط بخاطر تو...

بسم الله الرحمن الرحیم.

این چند روزه خیلی اتفاقات قشنگی افتاد که متاسفانه وقت ثبتش نشد. حالا مجبورم از آخر برم به اول:

دیروز:

من و شما با هم رفتیم صبح آزمایشگاه:

- واقعا از دست خودم عصبانیم. من چه جور آدمی هستم؟ آدم آهنی؟ اه اه اه... این همه فرصت رو از دست دادم.

عشقم نشسته کنارم. چیزی که همیشه آرزوشو داشتم. با هم تنها شدیم بازم. باز فرصت حرف زدن هست. ولی من ساکت. حالم از خودم بهم میخوره.

فکر می کنم نا امیدت کردم. همونطور که خودمو نا امید کردم. این چه وضعیه... بگذریم.1

من و شما بعد از ظهر رفتیم کلاس:

هرچی خواستم سر صحبت رو باز کنم، هی دست دست می کردم، مسیر هم کوتاه بود، ای بابا داریم می رسیم دیگه یه چیزی بگو!!!!... که بالاخره گفتم:

"به نظر شما سوال و حرفی دیگه باقی نمونده که مطرح نکرده باشین؟" وای خدایاااااااااااااااااا من چقدره بی عرضه ام.2

- اعتراف: امروز احساس غرور بهم دست داد وقتی صندلی کناریت خالی شد و تو برگشتی به من نگاه کردی و با دستت اشاره کردی بیا بشین. نمیدونی با دلم چی کار کردیدوست داشتن ای تک گل باغچه دلم.گل تقدیم شما

- نتایج آزمایش ها رو می خوندند اسم ما رو رد کرده بود یا ما نفهمیده بودیم نمیدونم باعث شده بود من نگران بشم که نکنه عیب و ایرادی بهم زده باشه. که رفتم و کاغذمون رو پیدا کردم. و گفت سالمید. خدایا شکرت... احساس می کنم تو هم دوست داری این وصلت سر بگیره ، تو هم داری سریعتر از همیشه اسباب و علل رو یکی یکی فراهم می کنی تا دوتا قلب عاشق بهم برسند. خدایا می ترسم. از این که فراموشت کنم. خدایا دستمونو بگیر و یادت رو از دلمون نگیر. آمین.

اینجا می خواستم بهت تبریک بگم ولی دیدم اول باید به خودم تبریک بگم که بازم عرضه اش رو نداشتم. یا مقلب القلوب والابصار ... حول حالنا الی احسن الحال.

ولی اینجا می گم. اول به خودم که مبارک باشه : محمد فکرش هم نمی کردی همچین لطفی رو خدا بهت بکنه. و به تو هم عزیزم تبریک می گم.

مجوز ازدواج

در کل از اینکه امروز با هم بودیم بسیار خوشحال هستم و خدا رو شاکر.

پریروز: جمعه

رفتیم باغ شما:

دیدی عزیزم چه تیپی بهم زده بودم!مؤدب فقط چون تو گفته بودی کت شلوار بپوش رفتم ال سی من یه کت شلوار piere cardin خریدم. نه بخاطر اینکه دلم بخواد . باور کن فقط به عشق تو که بهت بگم برام عزیزی عزیز دلم که بگم من خودم رو برای تو می خوام و اگر تو منو اینجوری دوست داری من حرفی ندارم. و تا آخرش باهاتم. قول میدم.

از خنده ات هم فهمیدم که تو هم پسندیدی. دوست داشتنولی بازم می گم که از این فرصت هم نتونستم استفاده کنم. خیلی دلم می خواد با حرف زدن بیشتر آشنا بشیم ولی نمی شه. یعنی بلد نیستم. ای خدا.

امروز بادامادتون هم آشنا شدیم با پدر زحمت کش ایشون هم همینطور. واقعا از شخصیتش لذت بردم. من عاشق اینجور آدمها هستم. با موقعیت اجتماعی عالی ولی زحمتکش و عاشق طبیعت و طبیعت خودشون رو فراموش نمی کنند و به وجود واقعیشون ایمان دارند و ظاهر تن اونا رو گول نمی زنه یعنی توی لباس روحانیت لباس کارگری کت و شلوار همونی اند که هستند. و به علاوه اینکه عاشق طبیعت. به نظر من کشاورزی و باغداری یکی از مقدس ترین مشاغل هست. بگذریم.

و اما امامزاده شاه اسماعیل: اونجام خودم و تو رو دعا کردم: یا وجیحا عند الله اشفع لنا عند الله... خدایا کمکمون کن. که بی تو نمی تونیم.

و اما برگشت: پدر شما کنار من نشست و برادرام عقب ماشین. بازم من روی حرف زدن رو نداشتم و جراتش رو. خدایا این چه وضعیه!!! ولی یه چند جمله ای با هم حرف زدیم. احساس می کنم صحبتها تموم شده و ما عملا وارد زندگی مشترکمون شدیم.

و در آخر عزیزم باید بهت بگم باورم نمیشه هنوز که تورو دارم. البته شما هم جواب قطعی به من ندادی ها! ولی می دونم جوابت مثبته. اینم فی البداهه الان برات سرودم:

تا دست بر زلف سیاه تو نیازم           آرام نگیرد دل پر سوز و گدازم.3

شرمندهدوست داشتنچشمک

و در آخر عزیزم واسه تو دوست دارم خیلی کمه. ولی بدون دوست دارم.

امروز قالب وبلاگ رو عوض کردم و حال و هوایی عاشقانه بهش دادم قابلت رو نداره امیدوارم خوشت بیاد.

یا رب آن نوگل خندان که سپردی به منش می سپارم به تو از چشم حسود چمنش...

-------------

1- الان نشستم کنار دیوار بهش تکیه دادم لپ تاپ روی پامه دارم تایپ می کنم. همینجوری دارم کلمو که تکیه اش به دیواره بلند میکنم و می زنم به دیوار: تپ... تپ... تپ... تپعصبانی شدم!(از دست خودم)

2- درگوشی: واقعیتش می خواستم درمورد مهریه باهاتون صحبت کنم. که بگم : از صداقت به دور هست اگه من بگم تعهد می دم این مقدار رو پرداخت کنم چون فکر نمی کنم در توانم باشه وتعهد دروغ رسمیت عقد رو از بین می بره. و اینکه بگم بدونید ارزش شما پیش من به اندازه تمام وجودمه که از این پس بی منت تقدیمت می کنم عزیزم. و اینکه بگم تعهد می دم هرچی من دراین زندگی مشترک بدست بیارم برای ماست نه من، و بین این (من و شما) دیگر فاصله ای نیست و هرچه هست (مــــا) است.

3- خودمونیم منم صیاد ماهری بودم خبر نداشتم ها!؟ به صیاد بودنم ایمان آوردم. عجب آهویی شکار کردم بازم اعتراف می کنم که خوب اغفالت کردم و می کنم. خووووووووووب.چشمک


نوشته شده در یکشنبه 90/7/10ساعت 1:39 عصر توسط محمد نظرات ( ) |



قالب جدید وبلاگ پیچک دات نت